تو داني که من جز تو کس را ندانم

شاعر : انوري

تويي يار پيدا و يار نهانمتو داني که من جز تو کس را ندانم
ترا جاي شکرست و داني که دانممرا جاي صبر است و دانم که داني
براي رضاي تو من بر همانمبراني که خونم به خواري بريزي
همين است اگر راست خواهي گمانممرا گويي که از من بجز غم نبيني
به هرسان که باشد ز غم درنمانمگر از وصل تو شاد گردم و گرنه
چو درجست و جوي تو جان بر ميانمميان من و تو هم اندر هم آمد
مرا بين که اويم و زو بر کرانمعجب نيست کز انوري بر کراني